ایلیاجونایلیاجون، تا این لحظه: 8 سال و 4 ماه و 24 روز سن داره

مهمون ناخونده

فقط یک هفته مونده

1394/9/25 21:34
279 بازدید
اشتراک گذاری

18.gif

سلام عزیزکم وااااای مامانی پر از هیجانم و استرس....

آخه نمیدونی چی شده که . تاریخ بدنیا اومدن شما گل پسری تغییر کرده و انتظار مامان واسه بغل کردنت بجای دوهفته دقیقاً به نصف رسیده .

چطور؟ جونم واست بگه عزیزکم امروز وقت دکتر داشتیم و وقتی میرفتم اصلاً فکر نمیکردم که این آخرین ویزیتمون باشه . طبق گفته خانم دکتر رضاییان دهم دی ماه واسه قدم رنجه کردن جنابعالی حسابی دیره و باید تاریخ سزارین یک هفته جلوتر بیفته و یک هفته از انتظار زجر آور مامانی کم بشه. خلاصه اینکه برای تولدت تاریخ سوم دی ماه تعیین شد و من و عزیزی و بابایی خوشحال و شاد به خونه برگشتیم.

میدونی اولش فکر میکردم این اتفاق یعنی یک هفته زودتر به دنیا اومدنت واسه بابامحمد همچین خوشایند نباشه، آخه بابایی حتی موقع تولد عزیزی با روش سزارین موافق نبود. شک نکن اگه واسه النا مجبور نبودم سزارین شم حالا واسه شما گل پسرمون هم کاملاً مخالف اینکار بود. ولی انگار اونم کاملاً سختی بارداری من رو درک میکنه چون استقبالش از این خبر باعث تعجبم شد. البته نظر خودمم همین بوده و هست اما ایندفعه چاره ای جز این روش واسه زایمانم نیست. ولی حسنش اینه که روز تولدت مشخصه و مثل بارداری اولم هر شب با استرس نمیخوابم که فردا به دنیا میای یا پس فردا.

وای خدای من، باورم نمیشه ... یعنی فردا آخرین پنجشنبه ای هستش که تو دل مامانی هستی و پنجشنبه بعدی گرمای وجودت رو با بغل کردنت حس میکنم...بیصبرانه منتظرم عزیز دلم...

راستی من و النا لباسهایی رو که این مدت برات خریدیم از ذوقمون هزار بار از کمد بیرون آوردیم و نگاهشون کردیم. خدایی خواهرجونت هرجا می رفتیم فقط فکر تو بود و هر لباسی که می دید اصرار میکرد که واسه تو بخرمش. امروز دیگه از شوق زیاد اونا رو کنار هم چیدیمشون و کلی ذوق کردیم. فداااات...  

پیشاپیش میبوسمت؛ یکی اینور بوسیکی اونوربوس

 خدایا به امید خودت...  

شکلک های جالب محمد

پسندها (4)

نظرات (1)

بابا احمد
17 دی 94 22:46
سلام قدم نو رسیده تون مبارک... فکر کنم دوم دی ماه بدنیا اومده باشه کاش آخرین مطلبتونو که بعد از زایمان گذاشتید رمزدار نمیکردید...خیلی دلم میخاد بدونم چی نوشتید راستش بدجوری کنجکاو شدم گفتم دوم دی... اگه بدونید دقیقا همون روزی که لبخند روی لب شما نشست چی بسر ما اومد... حیف با گوشی فرصت آپ ندارم وگرنه یه پست جانانه میذاشتم... قصه زندگی ما پایه است واسه فیلمنامه نویسی... مبارکتون باشه انشاالله قدم آقا ایلیا یا آقا سینا مبارک باشه... تا بعد... یاعلی