ایلیاجونایلیاجون، تا این لحظه: 8 سال و 4 ماه و 10 روز سن داره

مهمون ناخونده

جای خالی بابابزرگ🖤

1399/4/22 13:29
338 بازدید
اشتراک گذاری
پیش نمایش مطلب شما :

هر چیزی به اندازه جای خالیش تو زندگیمون ذهنمون رو درگیر خودش میکنه
بعضی جای خالیها کوچکند و با چیزهای کوچک پر میشوند
مثل یک حبه قند کنار چای
مثل یک چتر در روز بارانی
مثل یک مسافرت بدون موسیقی
مثل یک حساب بانکی خالی
اما
امان از جای خالیهای بزرگ که نمیشه به راحتی اونها رو پر کرد ...
مثل جای خالی یک لبخند روی صورتی که دیگر نمیخندد
مثل جای خالی یک نفر که حالا تبدیل به یک قاب عکس و یه عالمه خاطره شده
مثل جای خالی یک دست نوازشگر
مثل جای خالی پدر 🖤

ایلیا جونم
چهل روزه که بابابزرگ دیگه توی جمع ما نیست . چهل روزه که به ما چهل سال گذشته و هنوز باور نداریم رفتنش رو .
الهی مامان فدات شه که با اینکه از همه نوه هامون کوچیکتری بیشتر از همه به یاد بابابزرگ هستی آخه بابایی منم خیلی تو رو دوست داشت و واسه همین تا میتونستی خودتو براش لوس میکردی. جمعه شبها همیشه خونه بابابزرگ میموندیم و تو عاشق اون صبحهای جمعه بودی که برخلاف هر روز صبح زود بیدار شی و تا بیدار شدن ما از خواب، با باباییم سرگرم باشی.
خیلی از دلتنگ شدنت برای بابابزرگ حرف میزنی و ازم میپرسی کی میشه دوباره ببینیمش . نگرانی که شاید اون گرسنه و تشنه بشه و نتونه چیزی بخوره ، میگی دوست دارم وقتی تولدم شد کیکم رو ببریم یه جا که بابابزرگم باشه تا کیکمو بهش بدم . به النا میگی "عزیزی دلت واسه بابابزرگ تنگه شده ؟ منم دلم براش تنگ شده"
تو میگی و من جلوی اشکامو میگیرم تا به هر طریقی که بتونم با زبان کودکانه خودت نبودنش رو برات توجیه کنم تا دل نازک و مهربونت نشکنه عزیز دلم . گاهی وقتا باورم نمیشه پسرکوچولوی ۴ساله من اینقدر احساساتی و دلرحم باشه مامان قربون اون دل مهربونت مرد کوچکم ، بخاطر داشتنت به خودم میبالم که تسکین دلمی و برات بهترینها رو از خدا میخوام . خدا حفظت کنه برام .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)