بازگشت از سفر

 سلام نی نی موچولوی من. ما از سفر برگشتیم البته خیلی دیرتر از اون چیزی که قرار بود یعنی چهارده روز طول کشید. خاله ها مرتب حال تو رو جویا میشدن و میترسیدن که مشکلی پیش بیاد اما خداروشکر بخوبی گذشت از بس که تو ماهی و اصلاً مامانی رو اذیت نکردی.

هرجا چشمم به چیزی می افتاد دلم می خواست میدونستم دختری یا پسر که برات خرید کنم . مامان نرگس که همسفرمون بود همش پیشنهاد میداد که همون مشهد بریم سونوگرافی تا جنسیتت مشخص بشه تا بتونم برات لباس بخرم.

خلاصه اینکه جات خالی بود جوجه قشنگم. ایشالا سفر بعدی توبغلی مامان میشی.

حالا چندتا از عکسهای من و بابایی و خودت که جوجه چهارماهه منی واست اینجا میذارم ... اینم بگم که هم خودم هم بابایی حسابی مراقبت بودیم عزیز دلم...

این یه عکس خاص و پرخاطره هست توی جنگل دوهزار ، خدا خیلی بهمون رحم کرد عزیزکم... آخه پام سر خورد و همینجا افتادم ،زنعمو فاطمه هم ازم عکس گرفت و حسابی خندیدیم ... خداروشکر که بابایی نبود اون صحنه رو ببینه.