ختنه کردن پسرم
ساعت 5بعدازظهر آخرین روز دی ماه؛ محمدم با گلپسری رفتن مطب دکتر گرانپایه برای ختنه کردن مرد کوچکمان. عزیز دلم اولین باره که بدون مامانی از خونه بیرون میری واسه اینکه برای اینکار دیگه واقعاً دل نداشتم بیام اذیت شدنت رو ببینم. البته امیدوارم که زیاد اذیت نشی.
امروز دقیقاً یکماهه شدی پسر گلم.خاله های جنابعالی و بخصوص مامان جونتون مخالف ختنه کردنت بودن و میگفتن بذاریم چند ماه بزرگتر بشی اما هرچه زودتر اینکار انجام شه بهبود یافتنش هم زودتره و ما- من و بابایی- فکر کردیم الآن زمان مناسبیه واسه اینکار. طبق گفته دکتر، ختنه شما به روش سنتی انجام میشه. میگن سختیش یکی دوروزه و زود زود خوب میشی انشاءالله. وای که چقدر استرس دارم واسه برگشتنت عزیزکم.
از حال و روز مامانی هم بخوای بدونی جونم واست بگه هنوز به بیخوابی عادت نکردم. هنوزم حس میکنم دلم میخواد سه روز بیوقفه بخوابم. قبل از زایمانم خوابم خیلی خیلی سبک بود و اینکه بتونم با صدای تلویزیون یا هر صدای دیگه ای بخوابم از محالات بود یعنی فقط باید سکوت مطلق می بود تا من به خواب برم. حتی صبحهای زود موقع سر کار رفتن بابایی از لحظه بیدار شدنش تا وقتی که از خونه بیرون میرفت و صدای بسته شدن در میومد بیدار می موندم و خوابم نمی برد ولی الآن انقدر خسته میشم که خودمم تعجب میکنم چطور اصلاً متوجه رفتنش نمیشم. اما همه این بیخوابیها و چشم دردها و خستگیها فدای یه تار موی پسرم...
خداجون خودت همیشه مواظب پسرم باش...
الهی به امید تو...