ایلیاجونایلیاجون، تا این لحظه: 8 سال و 4 ماه و 2 روز سن داره

مهمون ناخونده

بــاغ ارم

1398/1/9 22:43
158 بازدید
اشتراک گذاری

۹روز از ســال جــدیــد گــذشــتــه و بــعــد از چــنــد روز دیــد و بــازدیــد از خــونــه بــابــابــزرگ بــرگــشــتــیــم شــیــراز .
امــروز هم رفــتــیــم بــاغ ارم ڪــه اگــه اشــتــبــاه نــڪــنــم آخــریــن بــارے ڪــه رفــتــه بــودیــم حــدود دوســال پــیــش بــود.پــســرڪــم ،امــروز وقــتــے شــیــطــنــتــهاتــ،ورجه وورجــه و دویــدنــهاے پــر از انــرژیــت رو مــیــدیــدم فــقــط خــداروشــڪــر مــیــڪــردم ڪــه ایــن تــوانــایــے رو بــه پــســرڪــوچــولــوے مــن هم بــخــشــیــد تا پا به پای آجی بزرگه بدو بدو و بازی کنه.
و تا ابد خدای مهربانم رو شاکرم که لایقم دونست تا بتونم امروز و فرداها شادی و خوشحالی جگرگوشه ام رو شاهد باشم.
پسرکوچولوی من، بالاخره روزهای سخت من و تو گذشت اما فراموش نمیکنم که توی اون روزهای سخت که گاهی اوقات حتی پزشک معالجت، ملاحظه من مادر رو نمیکرد و شاید نمیدونست با حرفاش چه آشوبی توی دلم به پا میشه، هرگز امیدم رو از دست ندادم .
امیدوار بودم؛
امیدوارتر از همه امیدواران به خدایی که همین نزدیکی ست...

سه سال و سه ماه گــذشــت ... خدایا شکرت ... امــروز فــهمــیــدم غــصــه ها واقــعــا خــوردنــے نــبــودند، فــقــط دور ریــخــتــنــے بــودند. وقتی خدا رو پزشک حاذق همه انسانها بدونی ، واقعا مجال دادن به غم و غصه پوچ و بی معنی میشه. خدایا شکرت که این روزها احساس میکنم از اون روزهای سخت سالهای خیلی زیادی گذشته و خیلی ازشون دور شدم .
پسرکم ، برایت آرزو میکنم خوبی و آرامش سهم امروز و هر روزت باشد...
آرزو میکنم خوشبختی روی لحظاتت جا خوش کند ...
آرزو میکنم در را که باز میکنی آرزوهایت پشت در باشد ...
سهم قلبت مهربانی و هر روزت در پناه خدا ...


 


پــذیــرایــے از مــاهے گــلــیــهاے بــاغ ارم

و شــیــطــنــتــهاے گــلــپــســرے ڪــه یــڪ لــحــظــه از تــب و تــاب نــیــفــتــاد و اصــلــا بــه دوربــیــن نــگــاه نــڪــرد

 

 


 

 


 

 

 

پسندها (1)

نظرات (1)

🥀نوزیتا🥀🥀نوزیتا🥀
13 اردیبهشت 98 11:39
چه جالب از کدوم شهر هستید
مـامـــان فــاطــمـــه
پاسخ
شیراز عزیزم. شهری که میگن نازه واسه آفتو جنگش 😄